درباره وبلاگ


سلام بچه ها من حسین هستم به وبلاگ من خوش اومدین من سعی می کنم تا جایی که بتونم وبلاگمو اپ کنم شماهم با نظر هاتون به من کمک کنید تا وبلاگ بهتر بشه
موضوعات
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 14
بازدید کل : 12221
تعداد مطالب : 4
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


بروز وبلاگ
همه چی شاید داشته باشیم




یه دخترو پسرکه روزی همدیگه روباتمام وجود دوست داشتن بعدازپایان ملاقاتشون باهم سوارماشین شدند وآروم کنارهم نشستند دختر میخواست چیزی به پسربگه ولی روش نمیشد! پسرهم کاغذی روآماده کرد وچیزی روش نوشت وقتی دیدداره به مقصد میرسه کاغذروبه دست دخترداد دخترهم ازاین فرصت استفاده کردوحرفش وبه پسرگفت که شاید پس ازپایان حرفش پسرازماشین پیاده بشه ودیگه اونونبینه دخترقبل ازاینکه نامه پسررو بخونه به اون گفت:دیگه ازاون خسته شده ودیگه مثل گذشته دوسش نداره وپسردیگه ای پیداشده که ازاون خیلی بهتره پسر درحالی که بغض توگلوش بودو اشک توچشماش جمع شده بود ازماشین پیاده شد درهمین حال ماشینی به پسر زدوپسر درجامرد دختر که باتمام وجود درحال گریه کردن بود به یاد نامه افتاد واونو بازکرد پسر تونامش نوشته بود   بی عشقت می میرم

جمعه 2 / 5برچسب:داستان , عشق,, :: 9:47 PM ::  نويسنده : حسین‏ ‏نقی‏ ‏پور‏ ‏

صفحه قبل 1 صفحه بعد